محل تبلیغات شما

بازم سلام سلامی با دلگرفته .

امروز بعد از سه ماه با اینکه صبحش با عمه خدیج ات صحبت کرده بودم از دانشگاه مرخصی ساعتی گرفتم با شوق و ذوق به سمت ملارد حرکت کردم که تو رو ببینم پسرم ساعت 2 ونیم عصر بود سرکوچه تون رسیدم به گوشی عمه ات زنگ زدم  خودت برداشتی گفتم عزیزم من سرکوچه منتظرتم اما تو هم بدون هیچ شوقی گفتی آخه ما الان رفتیم بیمارستان نور اندیشه بخاطر ملاقات عمه شرزی  گفتم عزیزم من که صبحش با عمه ات  هماهنگ کرده بودم بعدازظهر میام که هم ببینمت و کفش و کیف ترکی  که برای فردا شروع مدرسه ات است رو بهت بدم یهو صدای پدرتو شنیدم گفت بهش بگو بیا بیمارستان ما نمیتونیم بیاییم خونه بخاطر دیدن تو گفتم ارزششو داره تقریبا ده دقیقه طول کشید اومدم جلو بیمارستان باز عمه خدیج ات تماس گرفتم  گفتم جلو  در ورودی بیمارستانم و گفتم پسرمو بیار بیرون وسایلاشو بدم گفت چشم الام میاییم بعد از ده دقیقه دیدم عمه خدیج ات  تنها اومد گفت محمد حسین یواشکی رفته پیش شهرزاد چون زیر 12 سال نمیزارن نشد بیاد بیرون باز هم اشک چشام جاری شد گفتم اشکال نداره من این همه راه واسه دیدن پسرم اومدم ببینمش ظاهرا فقط کادوهای من واسش مهمه. به خدیج گفتم بهرحال شهرزاد امروز مرخص میشد و  اون دو سه ساعت دیگه میرفت خونه عمه شو میدید اما من نمیتونم بزودی بیام ببینمش  این کارتون اصلا درست نیست حتی تا در بیمارستان هم اومدم اما نبایدپسرمو ببینم .اشکال نداره بالاخره خدایی اون بالاهست و ناظره امیدوارم کسایی که باعث میشن دل منو پسرم بشکنه خدا جوابشونو بده ایشاله خود پسرم بزودی چهره واقعی اطرافیانشوببینه که با چه ترفندی مانع دیدارمون میشن عزیزمامان اینا ننوشتم که از اونا کینه بگیری فقط میخوام روزی که بزرگ شدی بدونی من برای دیدن و در کنار داشتن تو خیلی تلاش کردم اما اونا مانعمون میشن نمیدونم چقد طول بکشه ولی منتظر روزی هستم که نقاب از چهره اونا برداشته شه ببینم اونوقتم میتونن مانعمون شن

تبریک تولد 11ساگی پسرم( تولد جیگری نزدیکه)

امتحانات پایه چهارم دبستان

تبریک سال جدید1398 و تبریک تولد

گفتم ,عمه ,پسرم ,تو ,هم ,ات ,عمه خدیج ,اشکال نداره ,عزیزم من ,صبحش با ,گفتم عزیزم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها